حقیقت های پنهان در مدرسه های دینی افراطی طالبان

0

Kabul, Photo by @AADIL for ADN

 ZP  نویسنده

در روزگاری که طالبان با بی‌رحمی تمام دختران را از جامعه حذف و تمامی امکانات تعلیم و تحصیل را برای آن‌ها ممنوع کردند، با هدفی سیستماتیک و از پیش تعیین‌شده، مدارس دینی را ایجاد کردند که در آن دختران ظاهراً می‌توانستند علوم دینی را فرا گیرند. 

توبا، دختر ۱۶ ساله‌ای سرزنده و هوشیار، بود که با سقوط حکومت، مکتبش نیمه‌کاره باقی ماند و او با تمامی آرزوهای بزرگش محکوم به خانه‌نشینی شد. اما او به‌طور پنهانی و با نام مستعار، از طریق شبکه‌های اجتماعی همواره بر خلاف دستورات طالبان صدا بلند می‌کرد و دختران را به همبستگی دعوت می‌کرد.

توبا با خانواده‌اش در تپه وزیر اکبر خان کابل زندگی می‌کرد. پدرش فردی پرنفوذ و از بزرگان محل به شمار می‌رفت که غالباً با طالبان آن منطقه نشست و برخاست داشت. در آن محل، مدرسه‌ای دینی ایجاد شده بود که دختران و زنان منطقه در آنجا برای فراگیری دروس دینی مراجعه می‌کردند. توبا تحت این فشار قرار داشت و هر بار در مقابل خواسته پدرش مقاومت می‌کرد. او به‌شدت اعتقاد داشت که رفتن به آن مدرسه، او را از جامعه مدرن دور کرده و او را به فردی افراطی دینی تبدیل می‌کند.

در یکی از روزها، پدر توبا هشدار داد که اگر به مدرسه دینی نرود، به اولین خواستگارش پاسخ مثبت می‌دهد و او را به خانه بخت می‌فرستد. او که چاره‌ای جز پذیرش نداشت، با اندوه کتاب‌های دینی را برداشت و به مدرسه رفت. در اولین روز حضورش، به شدت تحت انتقاد معلم قرار گرفت، زیرا حجابش مطابق قوانین مدرسه نبود. او باید حجاب سیاه فراخ می‌پوشید، دستکش می‌زد و چادر بزرگش را به‌گونه‌ای می‌انداخت که صورتش را کاملاً بپوشاند. علاوه بر این، باید عینک می‌زد تا زیبایی چشم‌هایش باعث تحریک مردان نشود. در طول راه نیز نباید با کسی صحبت می‌کرد، چون صدایش نیز جرم محسوب می‌شد.

توبا این نوع حجاب را توهین و تحقیر به ذات زن می‌دانست و وقتی صدای اعتراضش بلند شد، با الفاظ رکیک و زننده کافر بی‌دین خطاب شد.

 در طول تاریخ شاهد بوده‌ایم که زن‌ستیزی همواره به‌طور افراطی با استفاده از آموزه‌های دینی صورت گرفته و زنان قربانی سیاست‌های دینی بوده‌اند. آن‌ها حتی کوچک‌ترین حقی در انتخاب شریک زندگی ندارند. 

مردان می‌دانستند که اگر زن را محدود نکنند، در همه امور از آن‌ها پیشی می‌گیرد. حجاب مانند نقابی است که بر چشمان اسب می‌گذارند تا نتواند جز مسیری که سوارکار تعیین کرده، ببیند. این‌گونه سوارکار می‌تواند او را به مسیر دلخواه هدایت کند و نگذارد از واقعیت‌های اطرافش باخبر شود.

توبا ناچار این حجاب را پذیرفت و به آن مدرسه پیوست. همزمان، دختر کاکایش حلیمه، که دختری آزادی‌خواه و مخالف سیاست‌های طالبان بود، نیز به آن مدرسه آمد، اما او نیز مانند توبا مجبور به پذیرش این تصمیم خانواده‌اش شده بود.

زنجیر های افراط طالبان

انها دریافته بودند که تمام تمرکز دست‌اندرکاران این مدرسه بر آرام و مطیع ساختن دختران است. هرگاه آن‌ها اعتراضی می‌کردند، هشدار می‌دادند که کافر شده‌اند و جای‌شان در اعماق جهنم خواهد بود.

دروس این مدرسه بر اساس قوانین اسلام و آموزه‌های دینی اما به‌شدت افراطی و سختگیرانه بود. در آنجا برای دختران درباره شوهر داری، حقوق شوهران، اطاعت و بردگی، دوری از تجملات، و اطاعت از اوامر افراطی اسلامی آموزش داده می‌شد. آن‌ها به‌روشنی گوشزد می‌شد که حق نگاه کردن به تلویزیون، شنیدن موسیقی، داشتن موبایل و عکس گرفتن، فعالیت در شبکه‌های اجتماعی و حضور در اجتماع منع است؛ تنها در صورتی می‌توانستند از شبکه‌های اجتماعی و موبایل استفاده کنند که آموخته‌هایشان را به دیگر دختران برسانند. دختران در آنجا به‌شدت شستشوی مغزی می‌شدند و طوری آموزش داده می‌شدند که قوانین طالبان را بپذیرند و در برابر آن صدا بلند نکنند. آن‌ها در این کار بسیار موفق بودند، زیرا هر دختری که بار اول به آن مدرسه می‌آمد با طرز فکر و عقاید متفاوتی بود، اما بعد از مدت کوتاهی، طرز فکر او کاملاً تغییر می‌کرد و همسو با افراط‌گرایان می‌شد.

با گذشت زمان، توبا متوجه شد که حلیمه به تدریج به تفکرات و رفتارهای جدید مدرسه تن می‌دهد. او در تلاش بود تا روحیه آزادی‌خواهی خود را حفظ کند، اما فشارها و انتقادات از سوی معلمان و همکلاسی‌ها او را به چالش می‌کشید. این تغییرات نه‌تنها در رفتار حلیمه، بلکه در دیگر دختران نیز مشاهده می‌شد؛ آن‌ها به‌تدریج به باورهای افراطی مدرسه نزدیک‌تر می‌شدند و اراده آزادی‌خواهی خود را از دست می‌دادند. توبا احساس می‌کرد که باید هر چه سریع‌تر اقدامی کند تا این تحولات را متوقف کند و صدای اعتراض خود را بلندتر کند.

صدای خاموش در دل ظلم

در یکی از روز ها زمانی که استاد در مورد حق شوهر بر زنان صحبت می‌کرد بلند و طوری که همه بتوانند بشنوند خطاب به دختران می‌گفت:

“شوهران شما باداران و صاحب اختیار شما هستند که بدون اجازه شان نمی‌توانید حتی به جنازه پدر و مادر تان اشتراک کنید آنکه از اوامر مرد زندگی اش اطاعت نمیکند طلاق شده و خداوند او را هرگز نمی بخشد شما باید با دل و جان به مرد تان خدمت کنید هر زمان از شما رابطه جنسی خواستند با خاموشی قبول کنید زیرا شما زمین آنها هستید و آنها هر زمان که خواستند می‌توانند زرع کنند به آنها اولاد بیاورید تا نسل اسلام زیاد شود اولاد های مرد تان را مطابق دستورات دینی بزرگ کنید تا روزی تبدیل به سربازان علیه کفار شوند و با این امور مرتبه بلندی نزد خداوند کسب میکنید و من وعده میدهم جای شما در باغ های بهشت خواهد بود “

آن روز توبا نتوانست خاموش بماند از جا بلند شد و با صدای بلند و عصبانیت خطاب به استاد و زنان دیگر گفت:

” استاد محترم مگر خودت زن نیستی چگونه میتوانی اینگونه ما را به بردگی و اطاعت وادار بسازی ما انسان آزاد و مستقل هستیم و مانند مردان حق تصمیم گیری برای زندگی و خواست خود مان داریم ما برده جنسی و زمین مردان نیستیم تو از کدام دین صحبت میکنی؟ دینی که اینگونه زن را خوار و ذلیل بسازد من قبول ندارم و هر آن کس که قبول می‌کند ناتوان و برده است.”

حرف های توبا مانند خنجر بر مغز استاد عمل کرد و استاد با الفاظ رکیک و خشونت آمیز توبا را خاموش کرده به او گفت: ” من از همان روز اول می‌دانستم تو کافر، بی دین مطلق و مرتد هستی و من می‌دانم چگونه ترا اصلاح بسازم تا دیگر زبان باز ی نتوانی”

استاد به دو تن استاد دیگر که در کنارش ایستاده بودند اشاره کرد. آنها توبا را محکم گرفتند و استاد با کیبل برق که نزدش موجود بود بر توبا حمله و تا توانست او را مورد خشونت و لت و کوب قرار داد.

توبا که غرور و حیثیت اش زیر سوال رفته بود با سرسختی تمام ایستاده بود و زل زده بود به چشمان وحشی استادش که قصد تمام کردن نداشت و هر از گاهی از توبا میخواست توبه کند. 

توبا سرسخت تر از این حرف ها بود محکم سر جایش استاده بود و ضربه های استاد را به جان میخرید اما ناله ی نمی‌کرد.

آن روز همه دانستند که صدا بلند کردن در مقابل گفته های استاد چی عاقبتی دارد همه خاموش بودند و کاری نمی‌کردند.

استاد لازم دید بس کند و از حلیمه خواست توبا را خانه شان ببرد و فردا با پدر و مادرش به مدرسه بیاید.

سایه های افراط گرایی

در مسیر راه حلیمه به توبا گفت: ” خواهر عزیزم بیبین با خودت چی کردی لازم نبود در مقابل گفته های استاد اعتراض کنی ما را خداوند همین‌گونه جنس ضعیف و زیر دست آفریده ما نمی‌توانیم کاری کنیم باید مردان ما در حق ما لطف کنند که ما بتوانیم یک لقمه نان بخوریم چی میدانی شاید این ها راست می‌گویند شاید طالبان درست می‌گوید و ما اشتباه میکنیم من دریافته ام که بعضی عقایدم اشتباه بوده لطفا بیا و قبول کن تا اینگونه هر روز خوار و ذلیل نشوی”

توبا با شنیدن سخنان او حیرت کرد درد تن و بدنش فراموشش شد حس کرد خون به مغزش نمی‌رسد این حلیمه بود؟ همان دختر آزادی خواه که برای حقوق خود و دیگر زنان با توبا همکاری می‌کرد آنها اینگونه مغز او را شستشو کرده بودند اینگونه عقاید و طرز فکرش را تغیر داده بودند؟ رو به حلیمه خواست چیزی بگوید، مانع او شود و نگذارد او را غرق کنند اما حرفی به زبانش نمی آمد خودش را کاملا تنها و بیچاره حس می‌کرد در منجلاب ذهنش غرق شده بود و هرچه دنبال شاخچه ی برای نجات اش می‌گشت بی نتیجه می‌شد.

شکستن زنجیر ها

توبا، پس از تجربه خشونت در مدرسه، تصمیم به تغییر گرفت. او  گروهی از دختران را جمع کرد و به آن‌ها درباره حقوق و خودباوری آموخت. در اوایل با چالش های زیادی مواجه شد اما شکست را نپذیرفت. 

او در دور از چشم استادان دختران را به سوی یکپارگی، عدالت خواهی، زندگی اجتماعی و آگاهی از حقوق شان دعوت می‌کرد با استدلال های دقیق و منطقی حرف های افراطی استادانش را نقض کرده و دختران را آگاهی می‌داد اینگونه او توانست با حافظ عقاید خودش تعداد زیادی از دختران را از افراطی شدن نجات داده و از آن مدرسه فراری دهد او با خود وعده کرده بود تا آخر به این مدرسه می‌ماند و به این کارش ادامه می‌دهد.

طالبان اینگونه صدای زنان را با یک پلان بزرگ و وسیع توسط خود زنان سرکوب کرده و آینده یک نسل را با خشونت و افراط گرایی گره می‌زنند جوامع بین الملل و حقوق بشر که کاملا در مقابل این بی عدالتی ها سکوت کرده اند بدانند که طالبان تنها در جغرافیای افغانستان باقی نمی‌ماند روزی خواهد رسید که این افراط گرایی از افغانستان بیرون شده و دامن گیر جهانیان نیز خواهد شد.

ZP از یک پوهنتون پزشکی در ولایت بلخ فارغ التحصیل شد و سپس به عنوان رئیس یکی از دانشکده های آن و درعین حال به عنوان قابله حرفه ای کار کرد. او امروز برای یک سازمان غیردولتی در ولایت هرات کار می کند.

توجه:  مسئولیت محتوای مقاله به عهده نویسنده می باشد. شبکه افغان دیاسپورا در قبال اظهارات نادرست در این مقاله مسئولیتی نخواهد داشت.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *