وضعیت مهاجرین افغان در پاکستان – سفر به سمت زندگی بهتر

0

Photo by @Gulistan for ADN

نویسنده: ZP 

در یکی از محله های شلوغ اسلام آباد گروهی از مهاجرین افغان در یک خانه کوچک و قدیمی زندگی می‌کنند. در این خانه امید و نا امیدی در کنار هم وجود دارد. هر کدام از آنها داستانی دارند، از وطن خود و سفر طولانی که به پاکستان انجام داده‌اند. 

پس از آمدن طالبان به قدرت، بسیاری از افراد نخبه و تحصیل‌کرده افغانستان کشور را ترک کردند. این افراد شامل دانشگاهیان، داکتران، انجنیران و فعالان حقوق بشر بودند که به دلیل تهدیدات جدی و عدم امنیت، مجبور به فرار از وطن شده بودند. وضعیت زنان و محدودیت‌های شدید برای فعالیت‌های اجتماعی و حرفه‌ای آن‌ها، انگیزه دیگری برای مهاجرت محسوب می‌شد.

مهاجرت این افراد نه تنها ناشی از ترس از سرکوب و نقض حقوق بشر بود، بلکه در پی جستجوی فرصت‌های بهتر برای زندگی و کار در کشورهای دیگر نیز قرار داشت.

در این میان نوریه ۲۱ ساله با شوهر و دختر ۴ ساله اش نیز زندگی می‌کنند. 

نوریه و خانواده اش مانند بسیاری از افغان ها قبل از سقوط حکومت، روز های آرامی را در افغانستان سپری می‌کردند. گرچه او به دلیل مشکلات فرهنگی و اقتصادی خانواده اش، مجبور به ازدواج در سن پایین شده بود اما شوهرش به او نهایت عشق می‌ورزید و اجازه داده بود نوریه به دنبال آرزو هایش برود. 

او با تمام مشکلات مبارزه کرده و بعد از ازدواج نیز به دروس مکتب اش رسیدگی می‌کرد. 

شوهرش علی مرد به جا رسیده و روشنفکری بود که به تلاش ها و زحمات نوریه افتخار کرده و او را در امور خانه و نگهداری دختر شان نهایت کمک می‌کرد.

علی افسر اردوی ملی بود که با شدت گرفتن جنگ و تهدیدات طالبان، زندگی آنها به کابوس مبدل شد. 

وقتی که خانه ی آنها در یکی از حملات طالبان مورد هدف قرار گرفت، با جمع کردن چند وسیله ی ضروری و دلهای پر از ترس و اضطراب از آینده ی نامعلوم، راهی پاکستان شدند.

پس از سفر پر مشقت، نوریه و خانواده اش به پاکستان رسیدند و در یکی از محله های فقیر نشین ساکن شدند، جایی که ساختمان ها فرسوده و خیابان ها شلوغ و آلوده بود. 

آنها می‌دانستند زندگی در غربت دشوار است اما به امید آینده بهتر، علی شروع به کار در یک کارگاه کوچک کرد این کار سخت و کم درآمد بود اما علی می‌دانست که برای تامین نیاز های خانواده اش باید سخت تلاش کند.

همه چیز برای نوریه فرق داشت اسلام آباد زیبا بود، امن بود اما دلخوشی های نوریه در وطنش جا مانده بود  با گذشت هر روز نا امیدی و حسرت نوریه را بیشتر می بلعید اما نمی‌توانست کاری انجام دهد محکوم به انتظار و اضطراب بود، با وجود تمام چالش های افسردگی و نا امیدی نوریه تصمیم گرفت حداقل برای آینده دخترش باید کاری کند. او به ویزه های بشردوستانه کشور های مختلف ثبت نام کردند تا بتواند آینده خود و دخترش را تضمین کند. 

نوریه و خانواده‌اش با چالش‌های بزرگی در زندگی در پاکستان مواجه بودند، و یکی از بزرگ‌ترین این چالش‌ها نداشتن ویزه قانونی بود. عدم وجود ویزه نه تنها به آن‌ها احساس ناامیدی و بلاتکلیفی می‌داد، بلکه هر روز خطر دیپورت شدن به افغانستان را نیز در پی داشت.

کابوس دیپورت

زندگی در پاکستان برای مهاجرین افغان به ویژه در چنین شرایطی، به معنای دائماً در خطر بودن است. نوریه و علی هر روز با این ترس بزرگ بیدار می‌شوند که ممکن است هر لحظه از طرف مقامات به آن‌ها اطلاع داده شود که باید به افغانستان برگردند. این ترس بر روحیه و کیفیت زندگی آن‌ها تأثیر بدی گذاشته است. هر صدایی که به در خانه می‌رسد، دلشان را به تپش می‌اندازد آیا این یک مأمور دولت است که می‌خواهد آن‌ها را دستگیر کند؟

علی، به عنوان سرپرست خانواده، همواره نگران این است که چگونه می‌تواند از خانواده‌اش در برابر این تهدید محافظت کند. او به یاد داشت که چگونه در افغانستان زندگی‌شان با آرامش سپری می‌شد و حالا در این کشور بیگانه، باید با ترس و اضطراب زندگی کنند. علی هر بار که به اداره پناهندگی مراجعه می‌کند، از فکر رد شدن درخواست‌شان و احتمال دیپورت شدن به شدت مضطرب می‌شود.

این ناامنی باعث شده که آن‌ها از زندگی اجتماعی دور بمانند. نوریه و آنها به ندرت می‌تواند با دیگران در مکان‌های عمومی ارتباط برقرار کنند. آن‌ها می‌دانستند که اگر مقامات بخواهند، می‌توانند آن‌ها را دستگیر کرده و به افغانستان بازگردانند. همین ترس باعث شده تا زندگی‌شان به یک زندگی مخفیانه و بی‌روح تبدیل شود.

نوریه وقتی به دخترش سمیرا نگاه می‌کند، در دلش احساس غم و ناامیدی ایجاد می‌شود. او می‌خواست دنیای بهتری برای سمیرا بسازد، اما این شرایط مانع بزرگ و موانع جدی‌ای است. او در دلش دعا می‌کند. که ویزه‌شان تأیید شود و بتوانند به کشور امن‌تری بروند، جایی که دخترش بتواند در آن تحصیل کند و آینده‌ای روشن داشته باشد.

این ترس دائمی و بلا تکلیفی نه تنها بر زندگی روزمره‌شان سایه انداخته، بلکه بر روابط خانوادگی آن‌ها نیز تأثیر منفی گذاشته است. نوریه و علی اغلب با یکدیگر بحث می‌کنند و احساس می‌کنند که تحت فشار بسیار زیادی قرار دارند. این وضعیت آن‌ها را از درون تجزیه کردل و امید به آینده را هر روز کمرنگ‌تر می‌سازد.

آرزوها در گلیم تاریک روزگار

با وجود تمامی این سختی‌ها، نوریه در تلاش بود تا امید را در دل خودش و خانواده‌اش زنده نگه دارد. او می‌دانست که باید از تمام فرصت‌ها استفاده کند او تصمیم به پختن غذاهای هوسانه ی افغانی گرفت و ازین میان بولانی را انتخاب کرد او هر روز مقدار زیادی بولانی آماده می‌کند و در پارک نزدیک محل اقامت شان میان دیگر افغان ها به فروش می‌رساند تا هم توانسته باشد مقدار بار اقتصادی را از دوش علی بردارد همچنان به همسایه‌ها و دیگر مهاجرین افغان یادآوری کند که هنوز امید وجود دارد و نمی‌توان تسلیم سختی‌ها شد. او امیدوار است که یک روز به آینده‌ای بهتر برسند و بتوانند زندگی خود را از نو بسازند.

در کنار این تلاش ها علی و نوریه همچنان با چالش های پناهندگی مواجه هستند. آنها هر هفته به اداره‌ی پناهندگی مراجعه می‌کنند و با نا امیدی به خانه باز می‌گردند. پروسه دریافت ویزای کشور سومی به شدت پیچیده و زمان‌بر است و بار ها کیس های مهاجرین افغان بدون دلیل واضح رد می‌شود که این حالت به شدت بر روحیه‌ی بقیه مهاجرین تاثیر گذاشته است. 

علی گاهی شب‌ها بیدار می‌ماند و آینده می‌اندیشد آینده‌ که معلوم نیست چی خواهد شد.

نوریه نیز با چالش های عدم دسترسی به امکانات درمانی و آموزشی برای خود و دخترش مواجه است و احساس میکند بار سنگینی بر دوش علی گذاشته است‌. با این حال تلاش می‌کنند تا از همدیگر حمایت کنند.

پروسه ویزه‌های بشردوستانه کشورهای اروپایی، مانند آلمان، به ویژه با پیچیدگی‌های فراوانی همراه است. درخواست‌ها معمولاً در صف‌های طولانی منتظر می‌ماندند و بسیاری از مهاجرین برای دریافت پاسخ، هفته‌ها و حتی ماه‌ها در انتظار هستند. شرایط بی‌ثبات سیاسی و اجتماعی در منطقه نیز بر روند بررسی درخواست‌ها تأثیر می‌گذارد. ناامنی و ناآرامی‌های موجود، موجب می‌شود که بسیاری از کشورها، از پذیرش مهاجرین بیشتر خودداری کنند.

رد شدن‌های بی‌دلیل درخواست‌ها، به ناامیدی و افسردگی مهاجرین دامن می‌زند. آن‌ها گاهی حتی دلیل رد درخواست‌هایشان را نمی‌دانند و این بی‌اطمینانی بیشتر بر فشار روانی آن‌ها می‌افزاید. در این میان، اخبار نگران‌کننده‌ای از اروپا به گوش می‌رسد که نشان می‌دهد روند پذیرش پناهجویان کند شده و شرایط روز به روز سخت‌تر می‌شود.

علاوه بر این، دسترسی به اطلاعات صحیح و مشاوره‌های قانونی نیز برای مهاجرین مشکل است. بسیاری از آن‌ها نمی‌توانند از حقوق و فرصت‌های خود به درستی آگاه شوند و این مسأله آن‌ها را در مسیر پروسه ویزه ناتوان‌تر می‌کند.

زندگی در این شرایط، به تدریج به روحیه مهاجرین آسیب می‌زند. آن‌ها نه تنها باید با چالش‌های اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم کنند، بلکه در جنگ با احساس ناامیدی و بلاتکلیفی نیز هستند. به رغم تمامی سختی‌ها، امید به آینده بهتر و زندگی در کشورهای امن‌تر، هنوز در دل‌هایشان زنده است و تلاش می‌کنند تا از همدیگر حمایت کنند.

ZP از یک پوهنتون پزشکی در ولایت بلخ فارغ التحصیل شد و سپس به عنوان رئیس یکی از دانشکده های آن و درعین حال به عنوان قابله حرفه ای کار کرد. او امروز برای یک سازمان غیردولتی در ولایت هرات کار می کند.

توجه:  مسئولیت محتوای مقاله به عهده نویسنده می باشد. شبکه افغان دیاسپورا در قبال اظهارات نادرست در این مقاله مسئولیتی نخواهد داشت.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *