آرزوهای خاموش: داستان یک مدرس افغان در دوران حاکمیت طالبان
هدیه – استاد دانشگاه در بلخ
هدیه هستم مدرس در یکی از دانشگاه های خصوصی ولایت بلخ افغانستان. از دانشکده حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه خصوصی تاج در سال 2014 به درجه لیسانس فارغ گردیده ام بعد از اتمام تحصیلاتم دریکی از دانشگاه های خصوصی در شهر مزار شریف شروع به فعالیت نمودم و مدت هشت سال در این دانشگاه در رشته حقوق و علوم سیاسی مصروف وظیفه خویش بودم.
همیشه آرزو داشتم که به پای خود بیایستم و برای پدرم یک بازو باشم مدت هشت سال کار کردم و در اواخر به بسیار مشکلات وقیودات که بالایمان وضع ساختند مدت یک سال و نیم در رژیم طالبانی مشغول وظیفه خود بودیم ، وظیفه ای که روز به روز قوانین جدید وضع میساختند قوانینی که با روح و روان ما صدمه وارد ساخته بود ، اما سعی کردیم که مانع برایمان نباشد تا ما دختران مجبور به ترک تحصیل و کار و بار خویش نشویم و حاضر بودیم هر سختی را بخود بگیریم تا مانع تحصیل و کار مان نشود همیشه مکتوب پی مکتوب به در دانشگاه و اخطاریه های گوناگون میفرستادند که اگر محصلین اناث و کارمند های اناث طاعت از قوانین ما نکند یا اخراج کنید و یا همیشه دانشگاه را به روی همه دختران میبندیم باید با برقه و لباس فراخ و با رنگ سیاه به تن داشته باشیم و در جریان تدریس بدون برقه نباید میبودیم حتی در دفتر که مخصوص بانوان بود بدون برقه اجازه نشستن نداشتیم . بارها بدون اطلاع از طرف طالبان بدون اطلاع وارد دانشگاه، صنوف دختران و یا دفاتر خانمها میشدند که با قوانینی بالایمان وضع ساخته مراعت میسازیم یاخیر؟ اما دیری نگذشت که طالبان به هدف شوم خود رسیدند دو سال میشود که به همیشه درب مکاتب و آموزشگاه به روی همه دختران سیاه بخت بستند.
دقیقا ۲۲ دسمبر ۲۰۲۲ ضرب العجل به تمام دانشگاه ها تعین کرده بودند که بعد از امتحان فاینل هیچ دانشگاهی حق ندارد که دختر خانم ها را به دانشگاه اجازه دهد چه کارمندان و چه محصلین و برای همیشه دانشگاه ها به روی همه دختران بسته شد ازینکه در دانشگاه مشغول تدریس بودم اما با بستن در دانشگاه وظیفه خود را از دست دادم و آرزوی همه دختران و زنان را به خاک یکسان ساخت.
اما بازهم امید داشتیم که روزی دوباره به وظیفه خویش برگردیم ؛ اما همه خواب است و به یکبارگی وظیفه خود را از دست دادیم که حاضر بودیم با هر قیودات که بالایمان وضع کردند بازهم دست نکشیدیم. روز به روز این حالت بالایم تاثیر بد گذاشت و به افسردگی سر دچار شدم زمانیکه به طرف فامیلم نگاه میکنم اما کاری از دستم ساخته نیست و نمیتوانم مثل قبل برای فامیلم کاری انجام بدهم. بارها فامیل برایم تذکر میداد که تشویش نکن ای روزها میگذرد سر خود فشار روحی نیار٬ خیلی کوشش میکردم ناراحتی و نگرانی خود را مقابل خانواده ام نمایان نسازم چون باعث نگرانی خانواده میشدم٬ و پدرم که بخاطر افکار منفی از ذهنم دور شود زیاد تلاش میکرد تا بیشتر دچارافسردگی نشوم و به بهانه گرفتن پاسپورت به طرف کابل حرکت کردیم تا شاید این سفر چند روزه به حال و هوایم تغییرات بیارد.
کابل که بارها رفته بودم و آزادانه گشت و گذار میکردم اما این بارفرق میکرد ؛ به مکانهای تفریحی به خانم ها اجازه رفتن نبود در شهر و بازار آزاد گشت و گذار نمیتوانستیم خلاصه از یک زندان به زندان دیگر رفته بودیم. و به بسیار سختی توانستم پاسپورت خود را بعد از یکسال بگیرم تا شاید بتوانم روزی ازین زندان نجات پیدا کنم تا حال موفق نشدیم که متاسفانه پس انداز آنچنانی نداریم. روزگاری که هیچگاه روی خوش برای مان نشان نداد.
کسی بودم فامیلم چشم امید داشتند و همیشه در کنار پدرم با خرچ خانه کمک میشدم ازینکه فرزند بزرگ فامیلم هستم یک حصه از مسئولیت خانواده بدوش من هم بود به خانواده ام هم به عنوان دختر بودم وهم به عنوان پسر، مثل من هزاران دختری دیگر هست که خانواده هایشان چشم امید دارند، برادرم از خودم کوچکتر 24 سال عمر دارد که فعلا خرچ خانه به عهده اش است. در فامیل تنها برادرم هست که فعلا مشغول کار هست پدرم در یکی از شرکت های ساختمانی و سرک سازی مشغول به کار بودند اما با روی کار آمدن حکومت طالبان در آگست 2021 وظیفه خود را از دست داد ٬ و مدتی نگذشت که خودم هم وظیفه خود را از دست دادم روزهای دشواری را پشت سر گذراندیم برادرم که به بسیاربا مشکلات و تلاش برای خود دریک رستورانت به عنوان گارسون کار پیدا کرد تا کمکی به فامیل مان شود.
تجربه دونیم ساله ِ حاکمیت طالبان ثابت نموده که ماندگاری این گروه به سرنوشت وطن و جامعه را بیشتر به سمت تباهی میکشاند و رویا های بیشمار دیگری را میکشد؛ چقدر تهدیدی بزرگی برای دولت طالبانی هستیم که تک تک توانایی هایمان را نادیده میگیرند و از هر گوشه سعی به آسیب رساندن به دختران را دارند. ما دختران افغان را که با تمام خواسته هایمان زنده زنده به گور میکنند ؛ ما را، آرزوی همه دختران افغانستان را نابود میکنند.
اینست دولت ما… دولت که ترس از دختران سر زمینش دارد که نکند باعث درهم شکستن دولت شود. در حالیکه زنان حق دارند زندگی کنند، حق آموزش و پرورش را دارند، حق دارند از لحاظ مالی باردوش خانواده اش نباشد و به یک انسان از برابری های اجتماعی برخوردار باشند ، به حضور شان در اجتماع رسمیت داده شود هویت شان حفظ گردد٬ و از ارزش و احترام انسانی برخوردار باشند. چقدر زخم زدند، چقدر خواستند پر و بال های مان قیچی کنند، چقدرخواستند از تک تک سلول های جامعه گم و گور مان کنند. واقعات که در اخیر افتاده بالای همه چه مرد و زن و خورد و بزرگ تاثیرات ناگواری داشت و این وحشت ادامه دارد.
زمانیکه چشم خود را میبندم با هزاران چرا ها مقابل میشوم اما هیچ جواب قانع کننده دریافت نمیتوانم بنأ به یک جمله اکتفآ میکنم که گناه ما اینست که دختر بدنیا آمدیم. همه آرزوهایم با یک چشم برهم زدن از بین رفت و همه مثل خواب در حال گذر هست.
دوسال و نیم از فرو ریختن کاخ آرزوهای هزاران جوان و نوجوان خصوصا دختران و زنان افغان گذشت. بلی و این دوسال ونیم چقدر لبخند ها را گرفت، چقدرموها در عین جوانی سفید شد، چقدر آواره شد و چقدر را در داخل وطن از گرسنگی و بی سرنوشتی تباه کرد که فقط ما میدانیم که هنوز در این سرزمین زنده ایم. این روز را حتی به خوابمان هم تصور نمیکردیم که چنین روز نحس دوباره تکرار شود روزی که آرزوی اکثریت دختران جوان فقط مرگ باشد. ما دختران جسما زنده ایم روحا ما را از بین بردند. از اینکه وظیفه خوده از دست دادم سخت میگذرد شبهایم مبدل به کابوس شده و دچار افسردگی شدیم تا با این شرایطی که بالایمان آمده باید کنار بیایم.
در این اواخر خبرهای ناگوار میشنوم که چندین تن از دختران دست به خودکشی زدند و دلایلش فقط گرفتن حق تحصیل و کار بیرون از منزل بوده زمانیکه دانشگاه و مکاتب را بروی دختران بستند و نوبت رسید به صالون های زیبایی که خانم ها فعالیت داشتن و به رویشان بستند و دیگر حق فعالیت را نداشتند که این خبرها بیشتر در صفحات اجتماعی دست بدست میشد و یا به دلایل مختلف که امروز سرزبانها بسیار است بردن دختران از کنار جاده به جای نا معلوم به دلیل حفظ نکردن حجاب و این روند ادامه دارد.
طالبان امروزی با توسل به زور شکنجه، قتل و ترور تلاش میورزد صدای آزادی وعدالت را خاموش سازد به قول طالبان( جایگاه زن یا در گور هست و یا در خانه) زن را به کار و تحصیل چه. تجربه دونیم ساله ِ حاکمیت طالبان ثابت نموده که ماندگاری این گروه به سرنوشت وطن، جامعه را بیشتر به سمت تباهی میکشاند و رویا های بیشمار دیگری را میکشد.
در ای مدت یکسال و نیم که بیکار شدم خیلی منزوی شده بودم و تنهایی را انتخاب میکردم چون نمیتوانستم باعث نگرانی پدر و مادرم باشم و با دوستها هم زیاد صحبت نمیکردم اما دوستهایم هیچوقت تنهایم نگذاشتند٬ بیشتر سعی میکردند که تسلیم روزگارنشوم و با هر نوع اتفاقات خوب و بد در زندگی آماده باشم. سعی میکنم تا دوباره از قبل هم قویتربه پا بیایستم و به تلاش خود ادامه بدهم.
فعلا مشغول یادگیری خیاطی هستم تا شاید حالم تغییر کند و همچنان یک هنر بیاموزم ازینکه همه حس خوب و شوقم از بین رفته بود اما با شروع کردن به خیاطی کمی حالم بهتر شده٬ میتوانم به روزهای خوب فکر کنم. رفتن به خیاطی فقط یک سوژه خوب به امید وار بودن در زندگیم است چون تمام درهای پیشرفت خانمها را بستند٬ دروازه آرزوهایمان را بستند٬ اما هیچگاه نمیتوانند که مانع برامدن ما از خانه های مان شود. هرقدر سرکوب مان کند از قبل قویتر جوانه میزنیم و هیچ وقت باخت خود را قبول نداریم.
امید دارم به روزی که ای کابوس به پایان برسد و دوباره برگردیم به وظیفه خود. امید دارم که دوباره در دانشگاه ها، مکاتب و آموزشگاه ها به روی همه دختران باز شود و همه دختران دوباره با شور و شوق به کار خود و تحصیلات خود ادامه دهد. منتظر روزی هستیم دوباره به وظیفه خود برگردیم.
توجه: مسئولیت محتوای مقاله به عهده نویسنده می باشد. شبکه افغان دیاسپورا در قبال اظهارات نادرست در این مقاله مسئولیتی نخواهد داشت.