زندگی دختر افغان زیر حاکمیت طالبان

0

افغانستان سرزمین سراپا مردانه؛ که همه تصمیم‌گیری‌ها از سوی مردان گرفته شده و مردان نقش محوری در تاریخ پر تشنج این مرز و بوم داشته اند، همواره مردان در میدان بوده و به زنان اجازه نقش‌آفرینی داده نشده است. این‌جا زنان را به عنوان انسان درجه دو و موجود بدون حق و نظر خواسته اند؛ اما زنان همواره برای حق خود رزمیده و قربانی داده اند. زنان و دختران افغانستان از بدو به قدرت رسیدن طالبان در این کشور همواره برای حق خود مبارزه کرده و هیچ تهدیدی مانع مقاومت و مبارزه آنان نشد.

گاهی فکر می‌کنم ما متهمیم که انسانیت را فریاد زدیم و برای گرفتن حق خود به جنگ برخاستیم، سنت اسارت را شکستیم، کوچه به کوچه، خیابان به خیابان صدا بلند کردیم و خواهان حق خود شدیم؛ ولی در کمال ناباوری توهین شدیم، تحقیر شدیم، شلاق خوردیم و سرکوب شدیم این همه دادخواهی کردیم و اکنون زنان از همه حقوق خود بازمانده و در حبس خانگی به سر می‌برند. زنان افغانستان در این دوره از حکومت طالبان در عرصه‌های مختلف میدان‌دار شدند و شجاعانه در برابر جهالت ایستادند. زنان که پس از ۲۰ سال تحصیل و آموزش، روشن‌گری آموخته، به جا، مقام و تجربه دست یافته، در عرصه‌های مختلف حضور خویش را ثابت کردند، تحمل این همه سخت‌گیری‌ها و محدودیت برای‌شان سخت بود آنان جسورانه وارد میدان شدند و برای مبارزه برخاستند. در هیچ دوره‌ای از تاریخ زنان به این اندازه در برابر دگم‌اندیشی، ستم و تبعیض ایستاد نشده بودند و در برابر این همه ظلم دست به عاصی‌گری نزده بودند. زنان این سرزمین در برابر این ایستادگی و مقاومت‌شان شلاق‌ها خوردند، منت‌ها کشیدند؛ ولی دست بر نداشتند. زنان نیرومندانه برخاستند و هسته‌ی یک سیاست دروغ را به لرزه انداخت، این مقاومت و ایستادگی باعث شدکه این حاکمان ننگین تصمیم جدی‌تری در برابر زنان بگیرند و این حکومت تک قومی، مولوی و ملایی برای حفظ آبرو و اقتدارشان دست به شلاق‌زدن، ترور، قتل و بازداشت زنان زدند و همین ترورها، زندانی کردن و شکنجه‌ها جرات آفتابی شدن زنان را گرفت؛ ولی تسلیم نشدند. حاکمیت طالبان و زندگی زیر این چتر سخت دل‌گیر است تا چشم کار می‌کند به نمایش گذاشتن زور و قدرت است، حرف روی حرف شان برود سیلی‌ها و شلاق‌ها بر تن‌ات انبار می‌شوند چشم بچرخانی از حدقه بیرونش می‌کنند. در جامعه‌ای که حرف حرف مردان است و قدرت در پنجه‌های یک گروه به شدت افراطی می‌چرخد قدرت عصیان سخت است.

اگر سکوت جامعه جهانی به شعارهای دروغین حاکمان فعلی افغانستان گره نمی‌خورد؛ اگر حق خواستن برای زنان افغانستان صرف با محکوم کردن لفظی جواب داده نمی‌شد، زندگی زنان در این کشور به این اندازه فاجعه بار نمی‌بود. این‌ها درس، آزادی، آموزش، کار و حتا زندگی را از من گرفتند و به من اجازه لب‌خند زدن را ندادند و محرومیت را جز سرنوشت پر غم من ساخته و محکومیت را به تاریخ و تقدیر ازلی و ابدی من تبدیل کرده اند. من در جامعه‌ خود، در سرزمین خود قربانی تفوق، ترجیح، تبعیض و مذهب شده ام. طالبان از روزیی که نبض جامعه را در دست گرفتند به دنبال این برآمدند تا نقش زنان را در جامعه کم‌رنگ کرده و بلاخره محو کند. زندگی در محرومیت، محکومیت و قانون طالبانی سخت می‌گذرد.

سقوط کابل و آغاز جنگ با جهالت

افغانستان جغرافیای جدا مانده از تمدن با تاریخ بلند و پر تنشج جایی که جز غم چیزی ندارد. این جا زندگی دختری به تصویر کشیده می‌شود که جوهره‌ی وجود او به تاریکی گراییده و ناامیدی سرتا پای او را به خود پیچانده است. افغانستان سرزمین نکبت‌زده، دیاری جدا مانده از تاریخ، در دل خود کسانی را دارد که با تمدن در ستیز بوده و با ترقی در جنگ اند. از روزی که سر بالا آوردم و دست چپ و راستم را شناختم تیر بود و تفنگ، بوی خون، دود و باروت همه جا را مست کرده و در خود فرو برده بود. در هر انفجاری جنازه‌ها انبار شده و دیوارها با خون رنگین می‌شدند. این کشور فقر زده و جدا مانده از تاریخ و تمدن، تا به یاد می‌آورم همواره سرخط خبرهای جهان بود و این ویژگی اش در بسا موارد جهان را تکانیده بود.

ما نقشی در سقوط کشور نداشتیم؛ ولی قربانی اصلی این ماجرا بودیم. دو دهه از عمر خود را برای رسیدن و شگوفایی خرج کردم؛ اما سرنوشت من جدا از هر کسی دیگر بی‌رحمانه رقم خورد؛ گویا در اوج شادمانی زندگی را فراموش کردم.

حوالی ظهر ۲۴ اسد ۱۴۰۰ هنوز دانش‌گاه بودم و نیمه وقت وظیفه می‌رفتم از دفتر زنگ آمد که امروز نیا وضعیت خوب نیست. سرنوشت ما از آن روز به گونه باور نکردنی رقم خورد و همه چه در سیاهی و تباهی فرورفت.

رییس جمهور فرار کرد و طالبان پس از ۲۰ سال بار دیگر کنترل کشور را به دست گرفتند. سقوط کابل در واقع آغاز جنگ با جهالت بود.

از آن تاریخ زنان افغانستان سرستیز با جاهلان را گرفتند، طالبان در اولین اقدام مکتب‌ها را به روی دختران بسته و «وزارت امور زنان» جایش را به «ورزات امر به معروف و نهی از منکر» طالبان داد. در پی این اقدام طالبان پیش وزارت رفتیم  و از جامعه جهانی خواستیم به طالبان اجازه ندهند که با سرنوشت زنان افغانستان این‌گونه بازی کنند و حمایت جامعه جهانی را خواستیم؛ ولی «وزارت امور زنان» جایش را به «وزارت امر به معروف و نهی از منکر» طالبان داده بود. طالبان با خشونت تمام ما  را متفرق کردند. در همبن حال دانش‌گاه‌ها  تاکنون به روی دختران باز بودند و خواب‌گاه زندانی بیش نبود. هر روز از امر به معروف هیات می‌رسید و قیودات بیش‌تر از پیش وضع شده و قانون‌های تازه‌ی با زور و تهدیدها تطبیق می‌گردید. مراسم مذهبی شیعیان به کلی ممنوع اعلام گردید و با گذشت هر روز تحقیر و توهین‌های بیش‌تر نثار هزاره‌ها می‌شد تحمل سخت بود و در بسیار موارد دختران با هم درگیر می‌شدند . در انبوهی از درگیری‌ها، هزاره‌ها مراسم عاشورا را خلاف سال‌های قبل؛ در خفا برگزار کردند گپ به ریاست رسید طالبان هیات فرستادند جنجال‌ها بالا گرفت. به هزاره‌ها توهین کردند، به باورهای شان، اندیشه و طرز فکرشان توهین کردند. هزاره‌ها که در جهان به عنوان نماد آگاهی و روشن‌گری در افغانستان معرفی شده‌اند کثیف خوانده شدند و مذهب شان کفر دانسته و مایه فساد و تفرقه خوانده شدند. جنجال‌ها بالا کشید و این بار از آمریت طالبان هیات آمدند که حکم بازداشت شش تن از دختران هزاره صادر شده بود؛ ولی تاکنون مشخص نبود نام‌های چه کسانی در این لیست سیاه طالبان درج شده است. خبرهایی که دهن به دهن می‌شدند در آن لیست نام من هم درج شده که نمی‌دانستم بعدی بازداشت چه برسرمان خواهد آمد. ترس با ما عجین شده و آرامش از وجود ما کوچ کرده بود در یکی از همان روز گروهی از نیروهای طالبان به باور برخی‌ها که از نمایندگان طالبان شنیده شده بود برای انتقال آن شش تن به خواب‌گاه آمدند. آن روز زد و خوردی نیز بین دختران صورت گرفت؛ اما دختران چون کوه پشت هم ایستادند و طالبان با هزارن ترفند؛ ولی موفق نشدند دختران را متفرق کنند  چون یکی از دختران که همیشه در راس هزاره‌ها بود و مراسم‌ها را هماهنگی می‌کرد پیش طالبان بود و شرط متفرق شدن دختران نیز بیرون شدن او از دفتر طالبان و عذر خواهی نماینده طالبان که شیعه‌ها را آتش‌پرست و مایه فساد خوانده بود، بود. رییس خواب‌گاه که خود نیز طالب بود از نیلوفر به گفته امر به معروف طالبان «نماینده خدا» در خواب‌گاه، خواست برای عذرخواهی بیاید. او بار دیگر مذهب شیعیان را به سخره گرفت که باعث زد و خورد بین دختران شد، باز نیروهای طالبان چون گرگی آماده‌ای شکار به خواب‌گاه رسیدند، تهدید پشت تهدید از اخراج دختران از دانش‌گاه و خواب‌گاه گرفته تا تهدیدهای جانی و تا محو هزاره از جغرافیای افغانستان هشدار دادند. چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که لیست بلندی اخراجی دختران هزاره از دانش‌گاه آمد و خیلی از دختران از دانش‌گاه اخراج شدند و این روند تا هنوز جریان داشت که یک شبه تمام دختران هزاره در خواب‌گاه مسموم شدند. بر اساس گزارش‌ها دو تن در این رویداد در شفاخانه فردوس جان باخت. آن‌چه که از سوی طالبان رد شد.

یک روز پس از اخراج دختران هزاره از دانش‌گاه، پیش دانش‌گاه دست به اعتراض زدیم؛ اما این اعتراض با برخورد بد و وحشیانه طالبان از هم متفرق شدند. خوب به یاد دارم در یکی از اعتراض‌ها شلاق خوردم تا هنوز درد آن استخوان‌هایم را می‌سوزاند وقتی به یاد می‌آورم دردی سنگینی از آن‌جا بر می‌خیزد و به تمام وجودم پخش می‌شود. از روزیی که برای مبارزه با این گروه افراطی و آماده انتحاری وارد میدان شدم دردها را به جان خریدم و خودم را برای دردهای روحی و روانی آماده کردم تا مبادا پیش وجدانم خجالت‌زده باشم که برای رهایی دست و پا نزدم. می‌دانم و همه می‌دانند که این گروه جز جنگ و دهشت‌‌انگیزی کاری نکرده و از زنان آگاه و فهمیده می‌ترسند. آنان از من و هم‌نسلان من می‌ترسند.

من هیج شباهتی با آنان ندارم، دین من، مذهب من، فکر و اندیشه من، الف تا یای بودنم با آنان فرق دارد. در مذهب و در دین من آموزش و تعلیم برای زن و مرد فرض دانسته شده؛ ولی این مولوی‌ها با عمامه‌های کثیف و پاچه‌های برزده شان مخالف آموزش زنان و دختران اند. این متفاوت بودن من دردی بود که استخوان، استخوان مرا سوزاند، دردی این همه فشارها و محدودیت‌ها تا مغز مغز استخوانم شعله کشیده و مرا به جاده جاده کابل کشاند. روزی که مرا به دلیل رنگ لباسم امر به معروف در میان انبوهی از مردم ایستاد کرد زندگی من رنگ باخت. آن روز که مرا از پوشیدن لباس سفید منع کرد بودنم معنی عوض کرد و ناامیدی در من جوانه زد؛ ولی تسلیم نشدم.

سوگند به حق، سوگند به عدالت و آگاهی این قانون ظالمانه است. نمی‌توانم خودم را متقاعد  کنم، نمی‌توانم بپذیرم که سرنوشت من به دستان دیگران رقم می‌خورد.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *