شب یلدا در تبعید؛ وقتی فرهنگ خاموش نمیشود
در شبی که در سنتهای کهن، تاریکی به اوج میرسد و نور آهسته راه بازگشت را آغاز میکند، دیاسپورای افغان بار دیگر گرد هم آمدند تا شب یلدا را گرامی بدارند. این گردهماییها، از پاریس و ویانا تا گراتس و هامبورگ، تنها جشن نبودند؛ بازنمایی حافظهای جمعی بودند که در برابر حذف، فراموشی و سرکوب ایستاده است.
برای بسیاری از افغانها، یلدا در سالهای اخیر معنایی تازه یافته است. در حالی که در داخل افغانستان، آیینهای فرهنگی با محدودیت و ممنوعیت روبهرو شدهاند، دیاسپورا به صحنهای برای ادامهی آنچه ممنوع شده، بدل گشته است. موسیقی، شعر، همخوانی و نشستن گرد یک سفره نمادین، به کنشهایی فرهنگی تبدیل شدهاند که بیش از شادی، حامل معنا هستند.
در این محافل، فضا اغلب صمیمی و گرم است؛ جایی که غریبهها به واسطه زبان و خاطره به یکدیگر نزدیک میشوند. شعر خوانده میشود، موسیقی نواخته میشود و صداهایی که سالهاست در وطن مجال شنیده شدن ندارند، آزادانه طنین میاندازند. این گردهماییها یادآور این واقعیتاند که فرهنگ، حتی در دوری از جغرافیا، میتواند زنده بماند و بازتولید شود.
در برخی شهرها، فارسیزبانان افغانستان، ایران و تاجیکستان برای نخستینبار در ویانا در کنار هم یلدا را جشن گرفتند. این همنشینی، فراتر از مرزهای سیاسی امروز، به پیوندهای تاریخی و فرهنگی مشترک اشاره داشت؛ پیوندهایی که هنوز در زبان، موسیقی و آیینها جاریاند. یلدا در این فضا، به زبان مشترکی برای گفتوگو و همدلی بدل شد.
در آلمان، جشنهای بزرگ یلدایی با حضور صدها نفر برگزار شد؛ برنامههایی چندلایه که از موسیقی و شعر تا رقصهای محلی، نمایش پوشاک سنتی و فعالیتهای ویژه برای کودکان را در بر میگرفت. حضور نسلهای مختلف در کنار هم، نشان میداد که یلدا صرفاً یادگاری از گذشته نیست، بلکه تجربهای زنده است که میتواند به نسلهای بعد منتقل شود.
در کنار این جشنها، صداهای اعتراضی نیز شنیده شد. جمعی از کنشگران زن افغان، یلدا را نماد نور، هویت، زبان و پیوند انسانی دانستند و تأکید کردند که دین نمیتواند ابزار حذف فرهنگ باشد. از نگاه آنان، تلاش برای خاموش کردن آیینهای فرهنگی به بهانه مذهب، نه دینی است و نه عقلانی. برای این زنان، گرامیداشت یلدا شکلی از ایستادگی آگاهانه در برابر حذف و انکار است.
این موضعگیریها در شرایطی مطرح میشود که حاکمیت طالبان برخی مناسبتهای فرهنگی، از جمله شب یلدا، را ممنوع اعلام کرده است. در واکنش، زنان و جامعه مدنی افغان—بهویژه در بیرون از کشور—این شب را به فرصتی برای اعتراض فرهنگی بدل کردهاند. یلدا در این روایت، نه در تقابل با ایمان، بلکه در دفاع از کرامت انسانی و تنوع فرهنگی معنا مییابد.
نکته قابل توجه، نقش نهادهای فرهنگی خودجوش در میان دیاسپورای أفغان است. افزایش این گردهماییها نشاندهنده گرایش روزافزون به نهادسازی فرهنگی و مسئولیتپذیری جمعی است. فرهنگ در اینجا نه یک سرگرمی، بلکه ابزاری برای حفظ پیوند اجتماعی و انتقال معنا در شرایط پراکندگی است.
برای بسیاری از افغانها، یلدا فرصتی است برای بازاندیشی در مفهوم وطن. وطن دیگر تنها یک سرزمین مشخص نیست؛ بلکه مجموعهای از روابط، ارزشها و آیینهاست که میتوان آن را هرجا که انسانها گرد هم میآیند، دوباره ساخت. سفره یلدا، موسیقی و شعر، به نشانههایی از خانهای بدل میشوند که در حافظه جمعی زنده است.
شب یلدا، در روایت دیاسپورای افغان، شب ماندن است: ماندن در زبان، در فرهنگ و در امید. در جهانی پر از گسست و تاریکی، این آیین کهن یادآوری میکند که نور، هرچند آرام و شکننده، هنوز میتواند از دل همبستگی زاده شود.
