کافه لاته آرت؛ نمونهای از کارآفرینی مهاجران افغان در اتریش
Habib, owner of Café Latte Art in Vienna’s 9th district near the University of Vienna. Photo: @Ali Ahmad
کارآفرینی در میان دیاسپورای افغان معمولاً با واژههایی چون «مقاومت»، «سازگاری» و «آمیزش فرهنگی» توصیف میشود؛ عباراتی کلی که کمتر روایت شخصی پیدا میشود تا معنای واقعی آنها را مجسم کند. اما داستان حبیب—بنیانگذار و چهرهی آرام پشت کافه محبوب «کافه لاته آرت» در ویانا—یکی از همان روایتهای کمیاب است که این مفاهیم را جان میبخشد.
این فقط قصهی موفقیت یک مهاجر افغان در بازار کسبوکار اتریش نیست؛ روایتی است از سالها بقا، ادغام آهسته و دشوار، حفظ غرور فرهنگی و احساس عمیق مسئولیت مدنی نسبت به مهاجرانی که مسیر سختی مشابه او را طی میکنند.
حبیب، مانند بسیاری از افغانها که تنها با یک نام شناخته میشوند، در سال ۲۰۰۰ بدون برنامهای جز زندهماندن وارد اتریش شد. پس از سقوط حکومت دکتر نجیبالله در سال ۱۹۹۲ از افغانستان گریخت، سالها میان ترکمنستان و اوکراین سرگردان بود و در نهایت خود را به قاچاقچیانی سپرد که او را به مرز اتریش رساندند. وقتی پولیس از او پرسید میخواهد بماند یا ادامه دهد، انتخابش نه از سر خواسته بلکه از سر ضرورت بود.
«پول نداشتم که به آلمان بروم»، حبیب میگوید.
او اکنون ۲۵ سال است که در اتریش زندگی میکند—و به یکی از چهرههای نمونهی کارآفرینی دیاسپورای افغان تبدیل شده است.
از کمپ مهاجرین تا پشت پیشخوان کافه
سالهای نخست حضور حبیب در اتریش با بلاتکلیفی و انتظار گذشت؛ او هفت سال در صف طولانی تصمیمگیری پناهندگی ماند، وضعیتی که بسیاری از مهاجران را به ناامیدی میکشاند. اما حبیب آن را فرصتی برای ساختن آینده دید.
«یک کتاب زبان پیدا کردم و شروع کردم آلمانی یاد گرفتن. بعد از شش ماه توانستم افهام و تفهیم کنم.»
نخستین کمک از جایی رسید که انتظارش را نداشت. کارمند یک مؤسسه خیریه که متوجه مهارتهای او در زبان اوکراینی و روسی شده بود، از او خواست در بازدید از کمپها ترجمه کند. همان فرد بعدها به او کمک کرد تا از ایالت بورگنلند به ویانا نقلمکان کند؛ شهری که در آن آموزش حرفهای مهمانداری را آغاز کرد.
با این حال، مسیر همچنان ساده نبود:
«گرفتن اجازه کار برای پناهجویان معمول نبود. مادر اتریشیام—زن داوطلبی که کمکم میکرد—باور نمیکرد وقتی نشان دادم اجازه کار دارم.»
او چهار روز در هفته کار میکرد و روز پنجم درس میخواند. سپس در یک کافه کوچک در بازار ناشمارکت ویانا شغل دومی دستوپا کرد؛ مکانی پر از گردشگر و تجربههای تازه.
«این اولین بار بود که در یک کافه کار میکردم؛ اولین بار هم بود که قهوه چشیدم.»
حبیب در مدت کوتاهی مسیر پیشرفت را پیمود—از آشپزخانه، به حسابداری و سپس باریستا. استعداد و نظم کاریاش او را به مسابقات ملی باریستا رساند، جایی که مقام دوم را کسب کرد؛ موفقیتی که بعدها در روند گرفتن تابعیت اتریش نقش مهمی داشت.
«تمام آن تقدیرنامهها کمک کرد خیلی زود تابعیت بگیرم.»
اما نقطه عطف اصلی، یک دهه بعد و پشت پیشخوان کافهای بود که خودش تأسیس کرد—جایی که سفر مهاجرتیاش شکل تازهای یافت.
کافه لاته آرت: کسبوکاری بر پایه آمیزش فرهنگها
در سال ۲۰۱۵، حبیب «کافه لاته آرت» را در منطقه نهم ویانا افتتاح کرد؛ کافهای کوچک که بهتدریج به مرکز چندفرهنگی تبدیل شد. او میگوید چالش اصلی آغاز کار نبود، بلکه دوامآوردن بود:
«شروع کسبوکار آسان است. حفظ آن دشوار است. باید تمام اطلاعات و تجربه لازم را داشته باشید.»
آنچه کافه او را متمایز میکند، تنها کیفیت قهوه نیست، بلکه فلسفهای است که پشت آن ایستاده. حبیب خیلی زود دریافت که یک کسبوکار کاملاً افغانی در ویانا شانسی برای بقا ندارد.
«فرهنگ ما چای است، اما نمیتوانم با یک چایخانه اینجا مخارج زندگی را تامین کنم.»
بهجای اینکه فرهنگ خود را کنار بگذارد، تصمیم گرفت آن را با سنت قهوهنوشی ویانا تلفیق کند.
«باید به فرهنگ این جامعه احترام بگذاریم، اما فرهنگ خود را هم حفظ کنیم. همیشه به افغانهای که برای مشاوره میآیند میگویم: فرهنگ اتریشی را با فرهنگ افغانستان ترکیب کنید.»
کافه به پلی میان جامعه افغان و میزبان تبدیل شد؛ اتریشیها برای قهوه میآمدند، افغانها برای دیدار هموطنان خویش. حبیب تاکنون بیش از ۳۰۰ نفر را در مهارتهای باریستا آموزش داده است؛ بسیاری از آنها توسط اداره کار اتریش معرفی شدهاند. ایرانیها هم برای یادگیری میآیند و کافه کمکم به آکادمی کوچکی برای آموزش قهوهسازی تبدیل شده است.
در کنار کسبوکار، حبیب از رویدادهای فرهنگی افغانها برای نمایش میراث و حرفهگری استفاده میکند:
«به جامعه میزبان نشان میدهیم که میتوانیم ادغام شویم و به جایگاه برسیم. فرهنگ قهوهشان را به سطحی بالاتر میبریم—حتی بهتر از خودشان.»
در خانه اما ماجرا متفاوت است؛ آنجا پای هویت است.
«در خانه به دری صحبت میکنیم»، حبیب با اشاره به ریشههای ترکمنی خود و پشتونی همسرش میگوید. «هر رویداد فرهنگی افغانستان را جشن میگیریم. نمیخواهیم فرزندانمان فرهنگ افغانستان را نشناسند.»
مسئولیت دیاسپورا و آینده کارآفرینی افغانها
برای حبیب، کارآفرینی از مسئولیت جدا نیست—مسئولیت در برابر جامعه میزبان و در برابر جامعه افغان. او باور دارد که طولانیشدن روند پناهندگی میتواند برخی را به سمت ناامیدی یا حتی جرم سوق دهد، اما این موضوع برای او هیچ توجیهی نیست.
او با صراحت میگوید:
«اگر خود ما مهاجران بگوییم پناهجویانی که جرم میکنند باید بازداشت یا اخراج شوند، نمیتوانیم اتریشیها را سرزنش کنیم که همان حرف را بزنند.»
سالهاست که هدف او ارتقای مهاجران تازهوارد از طریق آموزش، راهنمایی و انتقال تجربه بوده است. در جریان موج پناهندگان ۲۰۱۵، او دوبار در ماه جلسات رایگان برای افغانهایی برگزار میکرد که میخواستند کسبوکاری راه بیندازند—جلساتی که بسیاری را نخستینبار با معنای واقعی کارآفرینی آشنا کرد.
پیام او به دیاسپورا شفاف و پیوسته است:
«هرجا که هستیم، نماینده یک ملت هستیم—افغانستان. اگر متحد باشیم و به هم کمک کنیم، سرفراز میشویم. اما اگر یک افغان جرمی مرتکب شود، همه ما با او سنجیده میشویم.»
حبیب همچنان رویای انتقال مهارتهایش به وطن را در سر دارد.
«آرزویم این است که روزی دانشم را به افغانستان ببرم—اگر شرایط اجازه دهد.»
یک روایت کوچک از واقعیتی بزرگتر
داستان حبیب تصویری روشن از کارآفرینی در میان دیاسپورای افغان است؛ مسیری که از دل ضرورت آغاز میشود، با پشتکار شکل میگیرد و با تجربه زیسته در میان دو فرهنگ غنا مییابد.
این روایت کلیشههای رایج درباره پناهندگان را به چالش میکشد—این تصور که آنها تنها دریافتکنندگان کمکاند. تجربه حبیب نشان میدهد که وقتی فرصت فراهم شود، مهاجران میتوانند به صاحبکسبوکار، مربی، سفیر فرهنگی و حتی بخشی فعال از اقتصاد کشور میزبان تبدیل شوند.
کافه «لاته آرت» امروز تنها یک کافه نیست؛ فضایی است که در آن فرهنگهای اتریشی و افغان در کنار هم تنفس میکنند، مهاجران تازهوارد مهارت میآموزند، و مردی که روزی با دست خالی قدم به اتریش گذاشت، توانسته هویت تازهای بسازد و همین مسیر را برای دیگران هموار کند.
حبیب فلسفهاش را ساده و روشن بیان میکند:
«باید صبر کنید، یاد بگیرید و خود را وفق دهید. زبان را یاد بگیرید. سیستم را یاد بگیرید. تمام تلاشتان را بکنید تا به جایگاه خوب برسید.»
سفر او یادآور این واقعیت است که کارآفرینی دیاسپورا فقط ساختن یک کسبوکار نیست؛ معنایش تعلق، مسئولیت و توان آرام و پیوسته ساختن چیزی است که هم زندگی فرد را دگرگون میکند و هم جامعه را.
