فراخوان هیله نجیب‌الله: بگذارید افغانستان بی‌طرف و یکپارچه بماند

0 5
Screenshot

Heela Najibullah - Peace and Reconciliation Researcher

ترجمه: ایمل پیروز

نویسنده: علی احمد صافی
۸ اکتبر ۲۰۲۵ – دیپلومات 

بیست و نه سال پس از آن‌که رئیس‌جمهور پیشین افغانستان، داکتر محمد نجیب‌الله، به دست طالبان کشته شد، دخترش هنوز آرمان او را برای کشوری بی‌طرف، مستقل و صلح‌آمیز زنده نگه داشته است.

نزدیک به سی سال پس از شهادت داکتر محمد نجیب‌الله، دختر او، هیله نجیب‌الله، پیامی عمیقاً شخصی و سیاسی را به افغان‌های سراسر جهان رساند. او در بیست و نهمین سالروز شهادت پدرش، طی برنامه‌ای آنلاین در فضای X (توییتر پیشین) در تاریخ ۲۷ سپتمبر، به حیث محقق صلح و آشتی، از افغان‌ها خواست تا دیدگاه پدرش را در زمینهٔ بی‌طرفی، استقلال و آشتی ملی، به‌عنوان  بنیاد آینده‌ای صلح آمیز، بپذیرند.

هیله گفت: «امروز روز آسان برای بسیاری ما نیست؛ چونکه درد و اندوه از دست دادن دو مرد بزرگ را احساس می‌کنیم که من آنان را «آبا» و «کاکا» صدا میزدم.» اشارهٔ او به پدر و کاکایش بود که هر دو هنگام نخستین ورود طالبان به کابل در سال ۱۹۹۶ به شهادت رسیدند.
او افزود: «من تنها پدر و کاکای خود را از دست ندادم، بلکه رئیس‌جمهوری را از دست دادم که اندیشه‌های صلح‌جویانه و دیدگاه او دربارهٔ افغانستانی آباد و مرفه، دوران کودکی‌ام را شکل داده بود».

داکتر نجیب‌الله از نوامبر ۱۹۸۷ تا اپریل ۱۹۹۲، به‌عنوان پنجمین رئیس‌جمهور افغانستان ایفای وظیفه کرد، اندکی پیش از آن‌که مجاهدین کابل را تصرف کنند. گرچه برای او فرصت‌های فراوانی برای رفتن به هند یا روسیه فراهم بود، اما او تصمیم گرفت در پایتخت بماند، در مطابقت با طرح سازمان ملل که استعفای او و تشکیل حکومت موقت را در بر داشت. پس از ناکامی آن طرح، وی به دفتر محلی سازمان ملل متحد در کابل پناه برد و چهار سال تمام در آن‌جا ماند تا زمانی که طالبان شهر را تصرف کردند. برادر داکتر نجیب الله،  احمدزی در تمام دوران اقامت اجباری همراه او بود و هنگام ورود طالبان در سپتمبر ۱۹۹۶، به شهادت رسید.

در شام ۲۶ سپتمبر ۱۹۹۶، زمانی که طالبان وارد کابل شدند، آن دو برادر به‌گونه‌ای بی‌رحمانه شکنجه و کشته شدند. بر بنیاد گفته‌های افراسیاب خټک، سناتور پیشین پاکستان، این قتل به دستور نهادهای نظامی پاکستان صورت گرفته بود. نهادهای پژوهشی از جمله «مرکز مطالعات استراتژیک و علمی افغانستان» نیز به این نتیجه رسیده‌اند که سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی‌اس‌آی) نقش محوری در طرح و اجرای این ترور داشته است.

سخنان هیله، هم در میان افغان‌ها در تبعید و هم در داخل کشور، طنین ژرفی بر جای گذاشت. برای بسیاری، این تنها ادای احترام دختری به پدر نبود، بلکه یادآوری یک آرمانی ناتمام بود ـ آرمانی برای رهایی افغانستان از وابستگی و تفرقه.

بی‌طرفی و تلاش برای تحکیم حاکمیت ملی

طی سخنانش، هیله به آرمان‌های سیاسی‌ای پرداخت که سال‌های پایانی زندگی پدرش را تعریف می‌کردند؛ به‌ویژه سیاست «مصالحه و آشتی ملی». این سیاست که در اواخر دههٔ ۱۹۸۰ مطرح شد، تلاشی بود برای پر کردن شکاف‌های سیاسی افغانستان از راه گفت‌وگو، نه جنگ.
هیله گفت: «همین سیاست به من الهام بخشید تا به آموزش صلح، مدیریت منازعه و مطالعات امنیتی بپردازم.» هیله مسیر علمی خود را ادامه‌ای از میراث پدرش دانست و افزود: «پدرم به ما آموخت که آشتی، یک تاکتیک نیست، بلکه دیدگاهی است که بر اعتماد و عدالت استوار است».

هیله به شنوندگان یادآوری کرد که پدرش باور داشت صلح در افغانستان نیازمند دو بُعد است: یکی داخلی و دیگری خارجی.
او گفت: «وقتی حکومت او سیاست مصالحه ملی را ترویج می‌کرد، می‌دانست که صلح در افغانستان هم بُعد داخلی دارد و هم بُعد خارجی. به همین دلیل، او به سازمان ملل متحد پیشنهاد کرده بود که در حالی‌که دولت روی اجماع ملی کار می‌کند، سازمان ملل روی ایجاد اجماع منطقه‌ای و جهانی میان بازیگران جنگ سرد تمرکز نماید».

به باور هیله، این بینش هنوز هم عمیقاً معاصر و کارا است. او گفت: «با وجود بیست سال جنگ علیه تروریزم، ما افغان‌ها امروز در وضعیتی قرار داریم که نه حکومت مشروع داریم و نه حاکمیت قانون».
او افزود: «افغانستان به زندانی برای اتباع آن مبدل شده است؛ اتباعی که نه می‌توانند نظر بدهند، نه صدایی بلند کنند و نه فعالیت اجتماعی یا سیاسی داشته باشند. بسیاری از داخل کشور با من تماس می‌گیرند و از رنج‌های خود می‌گویند و از من می‌خواهند تا مشکلات‌شان را به گوش جهانیان برسانم».

هیله تأکید کرد که بحران‌های پی‌درپی افغانستان ریشه در مردم آن ندارد، بلکه ناشی از موقعیت جغرافیایی کشور است ـ اندیشه‌ای که پدرش همواره بر آن تأکید داشت. او گفت: «ابا همیشه می‌گفت، علت اصلی معضلات سیاسی ما نه در تاریخ و فرهنگ ما، بلکه در جغرافیای ما نهفته است».

او هشدار داد که افغان‌ها هنوز از مباحث بین‌المللی دربارهٔ سرنوشت کشورشان کنار گذاشته می‌شوند.
او پرسید: «آیا از خود پرسیده‌اید چه کسانی از جانب ما سخن میگویند؟ در شرق و غرب، روندهای بسیاری جریان دارد که ما نمی‌دانیم چگونه شکل گرفته‌اند، چه کسانی در عقب آن‌اند و چه کسانی از ما نمایندگی میکنند؟»

فراخوان هیله برای بی‌طرفی صریح و روشن بود: افغانستان، به باور او، نباید دیگر مهره‌ای در بازی‌های ژئوپولیتیکی قدرت‌های بیگانه باشد. او گفت: «یگانه راه نجات ما از کشیده شدن در جهات گوناگون این است که افغانستان به کشوری بی‌طرف مبدل گردد ـ کشوری که سیاست خارجی‌اش بر استقلال استوار باشد، نه بر غلامی».

او افزود که بی‌طرفی باید از درون برخیزد:
«ما باید به خود باور داشته باشیم که می‌توانیم حکومت‌های خویش را برگزینیم و آیندهٔ فرزندان خود را رقم زنیم.» سخنان هیله بازتاب همان باور پدرش بود که استقلال افغانستان در گرو اعتماد جمعی و وحدت مردم آن است، نه مداخلهٔ بیگانگان.

التیام، پیش از مصالحه و آشتی

با گذر از سیاست به سوی احساسات و عواطف، هیله از زخم‌های روانی سخن گفت که دهه‌ها جنگ بر روان افغان‌ها برجا گذاشته است. به گفتهٔ او، آشتی باید با التیام آغاز شود ـ یک سیر درونی پیش از آن‌که سیاسی گردد.
او گفت: «پیش از آن‌که آیندهٔ خود را بسازیم و رویای جامعه‌ای عادلانه را در سر بپروریم، باید از خود بپرسیم: آیا آمادهٔ التیام‌یافتن هستیم؟ آیا آمادهٔ گفت‌وگو و شریک‌ساختن دردهای همدیگر هستیم؟»

او افغان‌ها را به مواجهه با رنج‌ جمعی‌شان فرا خواند و از آنان خواست تا اندوه را به عمل و تلاش سازنده تبدیل کنند. او پرسید: «آیا می‌خواهیم قربانی بودن‌ ما را در خود فرو ببرد، یا می‌خواهیم قدم‌های دشوار تغییر را برداریم تا فرزندان‌مان زندگی بهتر و رنگین‌تری داشته باشند؟»

بازتاب سخنانش، همچنین، روایت سفر شخصی او از درد به معنویت بود:
او گفت: «این انتخاب ابا بود که در راه صلح استوار بایستد، هرچند که دشمنانش او را از ما  و از مادر و خواهرانم ـ گرفتند. او ثابت کرد که انتخاب در دست ماست که میراثی متفاوت بر جای گذاریم».

نزدیک به سه دهه پس از مرگ فجیع داکتر نجیب‌الله، پیام او در باب حاکمیت ملی و پلورالیسم سیاسی هنوز طنین انداز است. برای بسیاری از دیاسپورای افغان‌، صدای دخترش هم یادآور گذشته بود و هم نویدبخش تجدید امید.

هیله در پایان گفت: «من انتخاب کردم که صلح را بیاموزم. انتخاب کردم که از خشم و انتقام بگذرم. و انتخاب کردم که در کنار انسانیت، عدالت و برابری بایستم، برای یک افغانستان بی‌طرف و شکوفا. شما چه راهی را انتخاب می‌کنید؟»

پرسش او، پس از پایان گفت‌وگو نیز، در ذهن شنوندگان باقی ماند؛ چالشی برای همهٔ افغان‌ها تا بار دیگر اختیار خود را باز یابند، زخم‌هایشان را التیام بخشند، و کشوری بسازند که تعریف آن نه از منافع بیگانگان، بلکه از ارادهٔ مردمش برخیزد.

برای آنانی که از درون وطن یا از دیار مهاجرت گوش می‌دادند، پیام او شخصی و همزمان سیاسی بود: مبارزه برای بی‌طرفی و وحدت افغانستان، تنها میراث فکری پدرش نیست ـ بلکه ندایی است که به هر افغانِ آرزومند صلح تعلق دارد.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *