طالبان و سقوط آرزوهای زنان افغان

0

Afghan women at Les-e Maryam Market in northern Kabul. Captured by @AADIL for ADN

نویسنده – هدیه  – استاد دانشگاه در بلخ

گلثوم وکیل مدافع و مدرس در یکی از دانشگاه های خصوصی ولایت بلخ افغانستان است. او در سال 1994 در ولایت کندز چشم به جهان گشوده و به دلیل نا امنی کشور و دورهٔ اول طالبان به کشور روسیه مهاجر میشود، که دوره طفولیت خویش را آنجا سپری میکند؛ ولی به محض آرامی افغانستان و با تصمیم فامیلش بعد از چندین سال دوباره راهی افغانستان میشود؛ و زندگی خود را درشهر حیرتان ولایت بلخ آغاز میکند، و مکتب خود را به پایان رسانیده و نظر به علاقهٔ که در رشته حقوق و علوم سیاسی دارد در دانشگاه خصوصی مولانا در شهر مزار شریف تحصیلات دورهٔ لیسانس خود را آغاز میکند.  و از اینکه محل زندگیش با دانشگاهش خیلی فاصله داشت مجبور میشود، زمان دانشگاه را در لیله بگذراند، و به همین منوال تحصیلات خود را در سال 2015 در رشته حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه خصوصی مولانا موفقانه به پایان میرساند، و بعد از اتمام  تحصیلاتش  به آزمون ستاژ قضا اشتراک نموده و موفقانه جواز وکالت را اخذ میکند.  

 بیشتر از پنج سال وظیفه وکالت  راانجام داده که قضایای مختلف اکثرا فامیلی و مدنی را موفقانه پیش برد. و در کنار وکالت بنابر علاقه ای که به تدریس داشت در رشته حقوق و علوم سیاسی در یکی ازدانشگاه های خصوصی در شهر مزار شریف در سال2016 به حیث استاد تدریس را آغاز کرد. از ازاینکه در کنار تدریس شغل وکالتش را هم پیش میبرد ، خوشحال بود که ثمرهِ زحمات خود را با خوشحالی مینگرد.

  هوای گرم تابستانی سال 2016 رسما به تدریس خود آغاز میکند ، و همیشه سر حال و با خلق خوش به تدریس خود ادامه میدهد و هر روزِ که میگذرد برایش انگیزه جدید خلق میشود؛ و هیچگاه بین محصلین دختر و پسر فرق ایجاد نمیکرد.

  ازینکه توانسته موفقانه کارهایش را انجام دهد و در سال 2019 پیشنهاد خوبی که برایش در این دانشگاه داده شد با کمال افتخار قبول کرد. و به عنوان وکیل مدافع در کلینیک حقوقی دانشکده حقوق و علوم سیاسی انتخاب میگردد. ازینکه تمویل کنندهٔ کلینیک حقوقی یکی از کشور های خارجی بود بناآ بارها اشتراک در سمینارها به کابل دعوت میشد.  این سمینار ها گاهی طولانی مدت و گاهی هم کوتاه بود، گلثوم و چند تن از همکاران اش راهی ولایت کابل میشدند؛ و دقیقا اخرین سمینار در تاریخ 25 جولای 2021  در کابل دایر شد ،  و از خیلی ولایت ها و دانشگاه های خصوصی چه وکیل مدافع و چه ترینر اشتراک کرده بودند؛ اما این برنامه خیلی متفاوت از دیگر برنامه ها بود.

همه یک واهمه داشتند؛ خصوصا دختر خانمها به شمول گلثوم ، وآن آمد آمد طالبان بود و حرف از حکمروایی طالبان بود، و همه همکارانش در ترس و هراس بودند ازینکه در شروع این سفر بعضی شایعات از سقوط دولت جمهوریت بوده ولی گلثوم و دیگر خانمها تصور همچون روزی را نداشتند. در جریان سمینار قرار داشتند، که بعضی ولسوالی های ولایت هرات تحت تصرف طالبان درآمده و اما فکر اینکه دولت جمهوریت اجازه پیش روی طالبان را نمیدهد، و بالاخره این برنامه به پایان نرسیده همکاران شان که از ولایت هرات اشتراک نموده بودند، دوباره برگشتند به ولایت خویش ولی برنامه جریان داشته تا تاریخ 11 آگست 2021 (چهار روز قبل از سقوط) و آخرین پرواز روز بعد بود. ازینکه تنها ولایت هرات بدسترس طالبان قرار گرفته و محال میدانستند  که دیگر ولایتها افغانستان تحت تصرف طالبان قرار گیرد ٬ ولی گلثوم و همکاران شان تا آخر  سمینار حضور داشتند و قرار بوده تاریخ 12 اگست 2021 به ولایت بلخ برگردند؛ که از فامیل هایشان تماس میگیرد که در یکجای امن جابجا شود؛ چون وضیعت مزار شریف خوب نبود هر زمان آرامی شد باز برایشان احوال میدهند، و به خانه یکی از خویشاوندانش در کابل پناه می جوید، اما فکرش پریشان همسرش بود که در شهر مزار بود.

 ازینکه همسرش هم در دولت جمهوریت در بخش نظامی وظیفه داشت بیشتر هراس داشت که برایش آسیبی نرسد شب و روز را نمیفهمید تا اینکه ولایت بلخ را نیز طالبان تصرف کردند. گلثوم بیشتر به تشویش شد خیلی نگران بوده و کاری هم از دستش بر نمیامد که دیری نگذشت ولایت کابل هم تحت تصرف طالبان درآمد، و بیرق هایشان را به گوشه و کنار جاده ها بلند کردند. گلثوم بودنش را در کابل بی فایده می پنداشت ازینکه در این سمینار بدون محرم اشتراک کرده و ناممکن بود به تنهایی نزد خانوادش برگردد و بعد از بسیار سعی وتلاش یکی از دوستانش که طرف مزار شریف تصمیم رفتن داشتند با آنها یکجا شده وبه طرف مزار شریف حرکت کردند.

از آنروزبه بعد بدبختی های گلثوم آغاز میشود روزهای بدی که خبر ندارد چه روزهای شوم در انتظارش است  شب و روزش مبدل به کابوس شده هم از طرف خودش و هم از طرف همسرش چون شغل هردویشان یک خطر بزرگ در زندگی شان بود.  

بعد از تصرف طالبان از شماره های مختلف برایش چه تماس و چه با پیامکها مستقیم اخطار داده میشد، و مجبور شدند جای بود و باش شان را تغیر دهد و شماره ای که نزد موکلینش بود را خاموش سازد. روزهایش به همین منوال میگذشت نه خودش جرآت رفتن به بیرون را داشت  و نه همسرش هر دو زندانی بودند، چون اخطاریه هایکه برایشان داده شده هراس داشتند که روزی به واقعیت مبدل شود؛  و  بیکار شدن  گلثوم و همسرش در یک زمان برایشان خیلی مأیوس کننده بود.

  بعدش تصمیم گرفتند که باید افغانستان را ترک کنند، ازینکه کشور های زیاد درخواست پناهندگی داده ومنتظر احوالش بودند ولی خبری نبود و ماندن شان را هم یک خطر بزرگ میدانست،  بالاخره با تصمیم ناگهانی که گرفتند تا به کشور پاکستان به یک مدت کوتاه بخاطر نجات جان شان مهاجرت کنند؛ و آماده رفتن میشوند تمام مال و اموال خانه اش را که با چه آرزوهای آماده ساخته بود، به جز چند دست لباس همه را به فروش میرساند؛ و به امید اینکه ازین کشور برای همیش میروند، و حرکت میکنند طرف کابل راه های مختلف را به پیش میگیرد تا راه های بیرون رفت ازین کشور را پیدا کنند اما انگار همه راه ها بروی شان بسته شده و مدت دوماه از یک ولایت به  ولایت دیگر میرفتند، اما موفق نمیشوند.

 و تمام پس انداز های که داشتند را مصرف راه میسازد و پس عازم خانه یی خود میشوند  ،  خانه یی که جز چهار دیواری هیچ چیز برایش باقی نمانده همه لوازم خانه اش را به فروش رسانده بود، که تا مصارف راه را بخود آماده بسازد ولی با نا امیدی برگشتند چاره جز برگشتن نداشتند. در این جریان  بعضی مداخلات خانوادگی سر این همه مشکلات اضافه میشود که بار دوش خانواده خسرانش شده تا حدی که تصمیم به جدایی از همسرش را میگیرد و جدا از همسرش یک مدت با خانوادهٔ پدرش زندگی میکرد و این زندگی برایش سخت آزار دهنده بود.

 در این زمان گلثوم سه ماه حمل داشت و بخاطر روحیه اش چندین ماه با خانواده پدرش زندگی کرد و نیاز به مراقبت داشت و یگانه امید زندگی اش را یگانه فرزندش که هنوز بدنیا نیامده بود میدانست از اینکه تحت تاثیر خسرانش و روزگار بد قرار میگیرد تصمیم جدایی را میگیرد اما در افغانستان طلاق گرفتن یک خانم که کار سادهٔ نیست و فامیل گلثوم میخواستند او را یک مدت پیش خود نگهداری کند تا حالت روحی اش بهتر شود.

ازاینکه زندگی شان با ترس و جگرخونی میگذشت و هیچ جا رفته نمیتوانست و تبدیل به آدم روانی شده بود جدا بودن از همسرش از یک طرف  و ترس برآمدن از خانه اش ازطرف دیگر وجود خود رابی فایده میدانست. گلثوم به این نتیجه میرسد که جدایی از همسرش  نه اینکه زندگیش بهتر میشود بلکه بدتر از قبل میشود و تصمیم میگیرد که دوباره با همسرش زندگی کند، اما جدا از فامیل خسرانش، و دوباره راهی خانه و زندگی خود میشود. از اینکه گلثوم آن زمان تازه ازدواج کرده بود و مدت چهار سال از ازدواج شان میگذشت ، و یک فرزند دختر دارند .و بالاخره بعد از چند ماه از طرف دانشگاهی که تدریس میکرد  برایش تماس گرفتند که قرار است دوباره درسها آغاز شود و اینکه آیا مایل به ادامه دادن وظیفه است یا خیر؟  

بدون فکر کردن و مشورت کردن با همسرش جواب مثبت میدهد. آوازه شد که طالبان ممکن دوباره به دختران اجازه دهند  که به دروس خود ادامه دهند، اما با شرایط و قوانینی که وضع ساختند اجازه دارند قوانینی که قبول کردنش برای دختر خانمها سخت بود اما به ناچار هر شرایطی که بالایشان گذاشته بود، بدون ممانعت قبول کردند باید با برقع داخل دانشگاه شوند چه در دفتر و چه در صنوف باید با برقع تدریس کنند صنوف دختران و پسران جدا باشد و حق ندارند با هیچ یک ازهمکاران مرد صحبت کنند.

 ازینکه گلثوم در آن زمان به یک افغانی هم ضرورت داشته چون کارمند سابق دانشگاه بود، و دوباره به وظیفه استادیش ادامه میدهد، اما با ترس که داشت پیش میرفت و با  شرایط و قوانینی که بالایشان وضع ساخته بود ناچار به اطاعت بود؛ ازینکه با برقع به وظیفه اش میرفت مشکل نداشت چون پشت برقع چهره اش را پنهان میساخت که با برآمدن از خانه به مشکل سردچار نشود  . 

حتی نمیتوانست برای چند دقیقه با دوستانش به تفریح برود چون طالبان مکانهای تفریحی را بروی خانمها بسته بودند و همیشه برایشان فحش داده میشد که چرا خانمها از خانه هایشان بیرون میروند و دین و آیین مرد هارا خانم ها خراب میکند، ولی گلثوم با وجود این همه به وظیفه اش ادامه میداد. اما از طرف همسرش هم خیلی نگران بود بارها تلاش کردند که افغانستان را برای همیش ترک کنند اما موفق نشدند و مجبوراً به وظیفه خود ادامه داد. وظیفه ای که  در وقت رفتن و آمدن با خطر مواجه بود ولی تلاش کرد تا یک لقمه نان حلال پیدا کند اما دیری نگذشت که به همیشه درب مکاتب و دانشگاه ها را بستند.

 یکسال ونیم از بسته شدن دانشگاه ها و مکاتب میگذرد ازینکه استاد دانشگاه بود بازهم بیکار میشود روزهای دشواری را پشت سر میگذارند روزهایکه با یادآوری آن فکر میکند هنوز هم خواب است. همسرش که تحمل این دوران نحس را نداشت با تشویش و غصه مبتلا به مرض دیابت گردید ؛ که گلثوم آنرا تاریک ترین روز زندگیش میدانست. 

زندگی اش که از روز حکومت طالبان تا حالا هیچوقت روی خوش را برایش نشان نداد زندگی که دیگر برایش توانایی مقاومت کردن نمانده شب و روزهایش مثل کابوس میگذرد ولی میگذرد. 
همسرش خیلی تلاش میکند تا وظیفه ای برای خود پیدا کند ولی متاسفانه از سابقه ی وظیفوی زندگیش که میفهمند که یک نظامی است حاضر به استخدام وی نمیشود اما شوهرش از تلاشش دست نکشید تا در یکی از ولایت ها و دور از فامیلش برای خود وظیفه پیدا میکند. مدت سه ماه میشود شوهرش مشغول وظیفه است. 
زن بودن، آسان نیست آنهم زن بودن در جامعه یی که حتی قبل از حکومت طالبان، با مفکوره زن ستیزی، با ذهنیت خشونت بر زن، محدوده زندگی زنان را تنگ کرده بود  . 

دو سال و نیم گذشت از زمان حکومت طالبان که زندگی برای خانمها به جهنم مبدل شده و زندگی را برایشان محدود ساخته اند. زن که قادر به انتخاب مهم ترین داشته های که هویت اش را مشخص میکند، نیست!…مثل جنسیتش مثل خانواده یی که در آن بدنیا می آید، مثل نامی که برایش انتخاب میشود، و یا موضع مالی و اقتصادی خانوادگی که در آن بدنیا می آید. گلثوم که همه خانه و زندگیش را بر یک چشم برهم زدن از دست داد، و محال است دوباره ایستادن و از آغاز زندگی کردن مثل مرده متحرک گردیده و هیچ انگیزهٔ ندارد.

 روز آمدن طالبان – روزیکه تمام آرزوی های دختران افغانستان با خاک سیاه یکسان شد،  روزی که دیگر امیدی برای بهتر شدن نماند.         

 روز مرگ آرزوهای یک ملت، روزیکه ظلمت برای ملت مظلوم افغانستان چتر شد، روزیکه ظلم های بر سر دختران مظلوم کردند ، که حق شان چنین بدبختی و آوارگی نبود.

 ای کاش چنین روزی در تاریخ نبود تاریخ بدبختیهای دختران و زنان افغانستان روزیکه در دوسال و نیم مثلی مرده متحرک از دختران برجا گذاشت. 

این کشور که بیشتر از همه تشنه ی علم است اما بدبختانه با لشکر جهل این روزها دست و پنجه نرم میکند.

در شهری که آزاد با همسرش و یا با پدر و برادرش نمیتواند گشت و گذار کرد، چه بود و چه شد و دیگه چه چیز های دیگر را خواهیم دید.

 گلثوم هنور هم در شوک هست و نمیتواند روزیکه بالایش آمده را قبول کند زندگی که با آرزوها برای خود ساخته بود اما روزگاری خوبی ندارد دشوار است قبول کردن ای حالت و بارها فکر خودکشی را کرده اما بخاطر فرزندش موفق به اینکار نشده و تلاش دارد تا بخاطر همسرش و یگانه فرزندش به پا بیایستد. او فعلا مشغول یادگیری زبان انگلیسی بصورت انلاین است و کوشش میکند تا بخاطر زندگیش با هر حالت بسازد ٬ گرچند فشار روحی که به یکبارگی بالایش وارد شده محال میداند  دوباره به پا ایستادن را ٬ اما تلاش میکند قویتر از قبل به زندگی خود ادامه دهد. 

آرزوهای زیادی دارد ؛ و برای دخترش و همه دختران افغان آینده روشن میخواهد آرزو دارد تا دوباره برای همه دختران اجازه کار و تحصیل شان داده شود و این پرده ی ظلمت برداشته شود.

توجه: مسئولیت محتوای مقاله به عهده نویسنده می باشد. شبکه افغان دیاسپورا در قبال اظهارات نادرست در این مقاله مسئولیتی نخواهد داشت.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *